سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفت دانش عمل نکردن به آن است . [امام علی علیه السلام]
به دنیای افکار من خوش آمدید
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 85834
بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
به دنیای افکار من خوش آمدید
مریم بوقی
بوق زیاد می زنم

........... لوگوی خودم ...........
به دنیای افکار من خوش آمدید
........ پیوندهای روزانه........
پاسخگو [76]
********۴ تا بوق*********** [142]
[آرشیو(2)]


..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
عشقولانه[13] . طنز[5] . متفرقه[4] . بوقی[3] . نوشته ها و اشعار سایرین .
............. بایگانی.............
زمستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... دوستان من ...........
شکوفه یاس
***به اسبفروشان خوش آدید***
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
زینب خانوم
عمو امیر
حرف هایی که بردل ماند
دانلود نرم افزار

......... لوگوی دوستان من .........















............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


  • آسمانها آبی

  • نویسنده : مریم بوقی:: 85/11/23:: 11:38 صبح

    آسمانها آبی

    چشم ها باران زا

    و نگاهی پی الوان خدا

    و تو را می بینم

    پیرهن پاره و پر خاک به تن

    به در خانه ی من

    همچو موشی ساکت

    توی هم گم شده ای

    خواب هستی ْآیا

    یا که بیدارستی؟

    تو مرا می بینی

    پس چرا باز دو چشمت بسته است؟

    تو مرا می بینی؟

    تو که هر گاه مرا می دیدی

    شاد می خندیدی

    چشمهایت باز است

    تو چرا غمگینی؟

    چشم هایم بارید

    دزدکی رد شدم و

    توی خانه رفتم

    تو چرا چون پسر همسایه

    پیش چشمت آمد

    غیرتی وار تو فریاد زدی

    واق واق واق واق واق

    او به دیدار پدر می آمد

    زهله اش را بردی


    نظرات شما ()

  • خواب

  • نویسنده : مریم بوقی:: 85/11/1:: 12:26 عصر

    دنیا دیگه مث خواب نداره

    نداره نه می تونه بیاره

    روزا همه بی قرار شبن

    اما شبه که واسه خواب بی قراره

    هیچ چی مث خواب نمی تونه

    خستگی رو از جونم برونه

    بگو بگو کدوم رختخوابه

    که منو به خواب می تونه برسونه

    نه

    نداره دنیا مثل خواب

    مثل خواب

    دنیا دیگه مث خواب نداره

    ...

    شده ?? ساعت پشت سر هم پای کامپیوتر باشی

    بعدش ?-? ساعت بخوابی و دوباره یه ?? ساعت دیگه پای کامپیوتر

    شدیدا به خواب احتیاج دارم


    نظرات شما ()

  • بی تو

  • نویسنده : مریم بوقی:: 85/10/27:: 2:59 عصر

    بی تو یکبار شبی شاد از آن کوچه گذشتم

    دزدکی رد شدم و گوشه ی دیوار نشستم

    ترس دیدار تو خالی شده از جان و وجودم

    شدم آن ساده ی خوش خنده که بودم

    در نهانخانه ی جانم

    شبه یاد تو لغزید

    بوی صد اسپرِ ِ پیچید

    یاد صد قهقهه خندید

    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

    در زدی خانه ی آن پیرزن و شاد گذشتی

    ساعتی بر روی آن چوب نشستی

    تو همه شر جهان ریخته در چشم سیاهت

    من همه محو تماشای ادایت

    آسمان ابری و من رام

    سایه ها سرد و شب آرام

    گربه ای در پی مهتاب

    شب و این خانه ی روشن

    همه گش داده به آواز تو ومن

    یادم آید تو به من گفتی در این کار خطر کن

    لحظه ای چند بر این آب نظر کن

    آب سرد است و روان است

    چشم من در پی چشم دگران است

    تا فراموش کنی

    چندی از این شهر سفر کن

    با تو گفتم سفر از شهر ندانم

    ماندن پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

    روز اول که دم در

    نگهی من به تو کردم

    تو به من سنگ زدی من به تو مشتی

    تو به من مشت زدی من به تو سنگی

    ندویدم ندویدی

    چادرت را نکشیدم و تو هم جیغ نکشیدی

    باز گفتم که تو الافی و من ساک به دستم

    تا ز چنگ تو درآیم

    همه جا گشتم و گشتم

    سفر از شهر ندانم

    ماندن پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

    اشکی از چشم فرو ریخت

    مادرت ناله ی تلخی زد و بگریخت

    ماه از چشم تو ترسید

    شهر بر عشق تو خندید

    یادم آید کم اوردی و دگر از تو جوابی نشنیدم

    خاطرم جمع شد و رامو کشیدم

    ندویدم که پریدم

    و به پرواز در خانه رسیدم

    خوش و شاد از همه ی مشت و لگد ها

    که واسه خلاصی از تو چشیدم

    و چه خوشحال شدم چونکه شنیدم

    نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم

    بی تو اما به چه خوشحالی از آن کوچه گذشتم


    نظرات شما ()

  • تصور

  • نویسنده : مریم بوقی:: 85/10/24:: 10:56 صبح
    تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
    جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخت خوشبخته
    جهانی که تو اون پول و موبایل و ماشین ارزش نیست
    جواب این گدایی ها پولهای خرد مردم نیست
    نه بانک مرکزی داره نه خود پرداز نه که حامل
    دیگه هیچ خرپولی چک رو روی میز جا نمیذاره
    همه پولدار پولدارن همه بی درد بی دردن
    تو روزنامه نمی خونی گداها خودکشی کردن
    جهانی رو تصور کن بدون آدم خرپول
    بدون فرد میلیونر بدون ادم بی پول
    جهانی رو تصور کن پر از باغهای خوراکی
    لبالب از پول و سکه پر از تکرار آبادی
    تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه
    اگه با بردن اسمش گلوت پر میشه از بغضش
    تصور کن جهانی رو که توش خرپول یه افسانست
    تمام پولهای دنیا شدن بین ملل قسمت
    کسی خرپول عالم نیست برابر با همن مردم
    دیگه سهم هر انسانه پولای خوشکل و خوش فرم
    بدون ترس بی پولی وطن یعنی همه دنیا
    تصور کن تو می تونی بشی صاحب این پولا

    نظرات شما ()

  • بزبز قندی

  • نویسنده : مریم بوقی:: 85/10/11:: 1:10 عصر

    آهای بزبز قندی

    چرا همش می خندی؟

    آهای طعنه زده شاخ تو به شاخه ی گردو

    منم آدم با فکر

    تویی بزبز خوشکل

    آهای صاحب شیر و پشم و پوست و گوشت و دنبه

    دلت یاسه پراحساسه آی بزبز نازم

    تا اون روزی که شیر بدی برات علف میارم

    برات یونجه میارم

    تویی کباب و ماستم

    اگه شیر توی کاسم نذاری خدانگهدار

    خدانگهدار


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ