دوباره گوش هوای بوق کامیون کرده
نگو این گوش دوری بوقتو باور کرده
دل من خسته از این سکوت و بی بوقی ها
همه ی دلخوشی هام با رفتن بوق مردن
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره چشم من بوقو ببینه
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره بوق بیاد پیشم بشینه
بووووووووووووووووووووووق
بووووووووووووووووووووووووووق
بوووووووووووووووووووووووووووووق